مهاجر
|
|
من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم
لطفها میکنی "ای خاک" درت تاج سرم
.
دلبرا! بنده نوازیت که آموخت، بگو
که من این ظن به رقیبان تو هرگز نبرم
.
همتم بدرقه راه کن ای طایر قدس
که دراز است رَه مقصد و من نوسفرم
.
.
خرم آن روز کز این مرحله بربندم بار
و از سر کوی تو پرسند رفیقان خبرمــ...
.
.
نظرات شما عزیزان:
|
شنبه 28 اسفند 1389برچسب:, |
|
|
|